شعر سیب از حمید مصدق به همراه جواب ها

من خودم اولین بار با این شعر ها از طریق خواهرم آشنا شدم بعد ها این چندتا شعر شدن شعر های مورد علاقه خودم 

حالا برا شما میزارمشون تا بخونید

 

 

نظر یادتون نره

 حمید مصدق: 

تو به من خندیدی و نمی دانستی؛
من به چه دلهره از باغچۀ همسایه سیب را دزدیدم؛
باغبان از پی من تند دوید؛
سیب را دست تو دید؛
غضب آلود به من کرد نگاه؛
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک؛
و تو رفتی و هنوز؛
سال هاست که در گوش من آرام آرام؛
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم؛
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم؛
که چرا باغچۀ کوچک ما سیب نداشت؛


بعدها فروغ فرخزاد جواب حمید مصدق را اینطور داده است:

من به تو خندیدم؛
چون که می دانستم؛
تو به چه دلهره از باغچۀ همسایه سیب را دزدیدی؛

....

بقیه در ادامه ی مطلب



:: موضوعات مرتبط: خواندنی ها، شعر، ،
:: برچسب‌ها: من و حرفای ادبی , حمید مصدق, فروغ فرخ زاد, سیب , شعر سیب و جواب هایش ,
نويسنده : ف.دلخوش


صفحه قبل 1 صفحه بعد